" خداوندا "

برگ در هنگام زوال می افتد و میوه به هنگام کمال
اگر قرار بر رفتن است میوه ام گردان و بعد ببر

" بارالها "
زمین تنگ است و آسمان دلتنگ
بر من خرده نگیر اگر نالانم ...
من هنوز رسم عاشقی نمی دانم

" خداوندا "
کمکم کن پیمانی را که در طوفان با تو بستم
در آرامش فراموش نکنم و در طوفان های زندگی با " خدا" باشم نه ناخدا

" بارالها "
به دل نگیر اگر گاهی "زبانم " ازشکرت باز می ایستد
تقصیری ندارد
قاصر است کم می آورد دربرابر بزرگی ات ...
لکنت می گیرد واژه هایم در برابرت !
در دلم اما همیشه
ذکر خیرت جاریست
من برای بندگی تو هزار و یک دلیل می خواهم
ممنونم که بی چون و چرا برایم " خدایی " میکنی ...

خداوندا

تا همه مارا میوه نگرداننده ای

از دنیا مبر

الهی آمین